نتایج جستجو برای عبارت :

تبریک خداجون

دوسم داره خیلی ...
وقتی امروز گفت خواستگار اومده برام و من گفتم جوابت چی بوده ،بعد چند دقیقه جواب داد ،تو این تایم واقعا پریشان شدم  ،من که هی اذیتش میکردم که زودتر ازدواج کن برو و کلی سر به سرش میزاشتم ولی فهمیدم یه حسی دارم بهش ...ولی 100 درصد مطمعن نیستم ،پس مثل قبل آرام میرم جلو ببینم چی پیش میاد.
تو این 6 ماه طوری تغیرر کرده که اصلا قابل تصور نیست اوون فرد 6 ماه قبل کجا و این کجا ،آدم جدید شده
نمی دونم چی منو دوست داره ،کلی خواستگار خوشتیپ و پولد
گاهی حضورت چه پر رنگ می شود.
آن قدر که در تک تک لحظاتم،وجودت را حس میکنم.
در شادی ام،تو را می بینم خنده بر لب که با آغوش باز، دعوی بوسه ی من بر لبان سرخت میشوی. 
در غمم، تسکین و آرامش دهنده می بینمت که دست نوازش بر سرم میکشی و به من میگویی: آه بنده ی من!  به من امید داشته باش. من کنارتم! 
آنگاه است که من غرقه در خوشحالی و غوطه ور در آرامشم.ممنون بخاطر وجودت خداجون!
 
 
سلام اوس کریم
احوالت خوبه!؟
نمیخوای یه نیم نگاهی به ما بندازی؟ 
شاید یه کوچولو دلت به رحم اومد؟! 
این انصاف نیستا اوس کریم آخه قربونت برم این چه اوضاعیه
میشه بشینیم باهمدیگه دو کلوم اختلاط کنیم! 
بپرسم چرا آخه؟ 
کی قراره به آرزوهام برسم! کی قراره برسم به آرامش و آسایش و خوشی! 
اگه نمیخوای بدی که یهویی ببر پیش خودت و خلاص......... 
اما اینو بدون این رسمش نیس مشتی....
دمت گرم خداجون.......
4ماه پیش بود.
مرداد یعنی.
یه پست گذاشته بودم در مورد تصمیماتم برا زندگیم که 2ماه قبلش نوشته بودم اینجا و بهش عمل نکرده بودم!
الان باز 5ماه از اون تایم میگذره و بازم دارم می نویسم در مورد همون.
الحق که کم کاری کردم.
آی خداجون.
به حق این شب عزیز.
به حق شب شهادت حضرت زهرا
بذار دیگه از این مرحله عبور کنم.
دلم برات تنگ شده.
می خوام پرواز کنم.
چقد رو زمین بمونم.
چقد نماز بخونم ولی همش رو زمین باشم.
بذا حس و حال بندگیت رو حس کنم.
نمی خوام عمرم تباه بشه.
خداااا
خیلیییییییییی سرم شلوغه
واقعا به یک محل کار نیاز دارم.. و اجاره مغازه ها هم سر به فلک کشیده س...
احساس میکنم از خود چنور دور شدم و خیلی تو زندگی فرو رفتم ..
چنور وجودم گم شده.
هر روز میگم این کار رو تموم کنم و راحت شم و هر روز یه روز دیگه پشت سرش
خداروشکر که بیکار نیستم ..از خود تعریف نیست خانودام بهم افتخار می کنم ولی نوعی حس تحقیر که تو هیچی نیستی تو درونم همیشه هست...
خب 12 سال از کنکور گذشت و من هنوز به کنکور 86 و انتخاب رشته مزخرفم فکر میکنم...
فکر ک
سلام علیکم
این که پارسال این موقع کجا بودیم و الان کجا بماند این که الان یسال گذشت هم بماند 
ولی خداجون به حق این ماه عزیز که در راهه خودت گشایشی بده به احوالم به زندگیم و... خودتون از حالم خبر دارید 
 
چقدر خوبه که یکی هست از حال آدم خبر داشته باشه جیک و پوک و تمام زیر و بم آدم و بدونه
خدایا با این همه گناه و نامردی من فقط شمارو دارم کی از شما آقا تر برای ما آقای من شرمنده از اعمالم ولی امیدم به فرج شماست 
خدایا شکرت برای اون که دادی و ندادی شکرت م
دارم با یه نفر صحبت می کنم ...از پشت سر صدام میزنه... برمی گردم ،چند ثانیه فقط نگاهش می کنم ...بعد خودم را جمع و جور می کنم و سلام علیک می کنیم و بهش میگم به خاطر نوری که تو چشم هام بود درست صورتت را ندیدم برای همین طول کشید تا بشناسمت... اما هم خودش فهمید هم من می دونستم به خاطر چیز دیگه ای بود که نتونستم همون لحظه ی اول مطمئن بشم خودشه و با گرمی باهاش حال و احوال کنم 
 در این مواقع می ترسم از خودم ، از عاقبتم... این اولین بار نیست که همچین اتفاقی برای د
تاحالا شده یه امتحان خیلی مهم داشته باشی مثه کنکور؟ براشم خیلی کم وقت داشته باشی؟ بعداز لحظه ای که میخوای بخونی بگن مدرسه ها تعطیل به علت آلودگی ومشغولبشی با بچه ها سروکله زدن ؟بعد چون هوا آلودس بیرونم نمیتونی ببریشون همش کنارتن .بعد به ترتیب مریض بشن ازاون مریضی ناجورا، بعد خودت مریض بشی یه جور عجیب وغریب و........‌‌
حالا تواین اوضاع داری نهایت تلاشتم میکنی که هرجا وقتی خدای نکرده برات موند به امتحانت برسی یه جوری که به هیچکس فشارنیاد مثلا
سلام مهربونم 
دلم بدجووور داره مث سیرو سرکه میجوشه اینکه قراره چه انفاقی بیفته خیلی دیوونه کنندس خداجون خودتون کمک کنید مردم ما دیگه توان جنگ رو ندارن اونقد شرایط مردممون داغون هست که دیگه از جنگ دووم نیارن خدایا مهربونترینم خودتون کمک کنید که به خیر بگذره و این جنگ ادامه پیدانکنه فقط شمایید که میتونید یه تغییراتی تو یه مشت آدم دیوانه ایجاد کنید ک جلوی این کارو بگیرن مهربونم کشور ما پر شده از استرس و بدی برای مردممون واقعن دیگه تحمل این ی
یه چیزی بگم و تموم دیگه : 
یا رَبِّ اِنَّ لَنا فیکَ اَمَلاً طَویلاً...
حرف این یکی دو روزه نیست ... ما یه امید طول و درازی در تو بستیم خداجون... امیدمون رو ناامید نکن ...
پ.ن:(البته میدونم نمیکنی)
درگوشی:إِنَّ لَنَا فِیکَ رَجَاءً عَظِیما عَصَیْنَاکَ وَ نَحْنُ نَرْجُو أَنْ تَسْتُرَ عَلَیْنَا وَ دَعَوْنَاکَ وَ نَحْنُ نَرْجُو أَنْ تَسْتَجِیبَ لَنَا فَحَقِّقْ رَجَاءَنَا
 ببین همون وقتم که داریم نافرمانی میکنم بازم امیدمون به تویه که ببخشی و نادید
امروز با هم قرار داشتیم
کلی حرف زد و دردودل کرد...چقدر راحت حرف میزد!بغض میکرد!
وقتی رسیدم خونه با خودم گفتم، تو بدترین شرایط از حرفای دلم به هیچکس هیچی نگفتم...نگفتم چون عادت نکردم به کسی از مشکلاتم بگم،از غمهام از غصه هام،من همیشه از نیمه پر زندگیم حرف زدم!دلم سوخت برای خودم و به دوستم حسودیم شد.واقعا شدهااا!
به جز تو باکسی دردودل نکردم چون به جز تو به بزرگی کسی مطمئن نبودم،کاش یه روزی بتونم به جز تو باکسی احساس راحتی داشته باشم،این حس بقیه رو
دیشب ساعت 12 و نیم بامداد (حدودا) برام ایمیل از طرف استاد کانادایی اومد. استادی که تقریبا یک ماه و نیم با هم مکاتبه داشتیم. از ویژن من خوشش اومده بود و دیشب بهم ایمیل زد. فکر کردم باز سوال داره اما بسیار شیک و مجلسی، پذیرش بنده رو صادر کرد!
یعنی من اگر خدا بخواد میتونم از سپتامبر 2020 به کانادا برم!
دیشب که ایمیل رو خوندم هیچ واکنشی نداشتم! به خواهرم گفتم بیا بخون. اون خوند و بغلم کرد و به بابا گفت. هر دو شون خوشحال بودن. 
خودم گیج!
کلا من همیشه قبل رسی
+بعد نوشتن پست قبل..با دیدن اینا ی ذره آرووم شدم..

پی نوشت:دارم از سرما یخ میزنم و از گشنگی میمیرم و تا یک ساعت دیگه هم قطعا این خیابونا باز نمیشن و من نمیتونم برم خونه...):
+ی خانومه یک مشت کشمش گذاشت کف دستم...مرسی خداجون که هنوزم از این آدما پیدا میشن...
بعد از بیش از یک ساعت تحمل شرایط..هنوزم خیابونا شلوغه..


توی این شرایط و توی این سرما..دارم به چیزی مثل سیگار و دور زدن قوانین زندگیم فکر میکنم...حالم بسی خراب است و از همین الان استارت سرماخوردگی رو
فیلم "نفس" ...... 
نقش بهار توی فیلم نفس همیشه منو یاد خودم انداخته .... 
فیلمی ک روزی دوبار می دیدم و حفظش بودم تا اینکه حذفش کردم که نبینم ....
اونجا که کتاب رو انداخت توی آب و گفت ننه آقا راست میگه هرکی زیاد کتاب بخونه "دیوونه" میشه ....
منم قبل از مدرسه رفتنم از بس کتاب خوندن رو دوست داشتم همیشه برام کتاب میخریدن و میخوندن تا خودم بلد شده بودم خوندنو و منتظر بودم بیشتر بلد بشم تا اول دبستان ک تابستونش اولین کتاب وحشتناک زندگیم رو خوندم تا بعد از مدرس
س میکردم دیگه غرزدن فایده نداره یه مدت کمرنگ باشم تو خلوت خودم دعا کنم و از چیزای ازاردهنده دوری کنم... رفتم... هیچ چیز بهتر نشد... مریم بدتر شد که بهتر نشد.. یه روز انقد باد کرده بود نیمه بیهوش هیچی نمیتونست بخوره... یه روز انقد درد داشت که ناله میکرد و باز بیهوش میشد... امروز ولی از صبش بدبیاری بود... نحس و شوم... دلم گواهی بد میداد... ساعت یک و دو که اسمون سیاه و کبود شد و گرمب گرمب رعد و برق زد بیشتر دلم لرزید و ترس کل وجودم و گرفت... بی اعتنا به خودم گفت
بهار رو از وقتی حتی وبلاگ نداشتم میشناسم 
عاشق نوشته هاش بودم 
میگم عاشق ینی وقتی یه پست بلند ازش میدیدم ذوق میکردم و هرچقدر که میخوندم دوست نداشتم تموم بشه نوشته هاش 
هیچوقت یادم نمیره بعد از مدتها تو اون شرایط سختم از ته دل خندیدم با اون پستی که دسشویی مدرسشو توصیف کرده بود اصن یه جوری که اشک از چشمام بی امان میریخت و نفسم بالا نمیومد
دقیقا روزهایی که برای هر سال مدرسه رفتنش جینگیلی بینگیلی میخرید و عکساشو میذاشت یادمه از روزای مدرسه نوش
از خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون؟ (یا از خدا چه پنهون ولی از شما پنهون نیست! راستی کدوم درسته مخاطب؟ چمیدونم؟ من همیشه سر این ضرب المثل مشکل داشتم! :)) خلاصه، یه درسی دارم این ترم که در مورد انواع آنتن ها برای دانشجوها صحبت میکنم و با روابط ریاضی، توابعِ شدت تشعشعیِ یوی تتا و فی، حسابی حالشونو میکنم تو قوطی(میتونیم:)) دیروز یکی از دانشجوهای پسر در جواب من که پرسیده بودم کدوم آنتن دایرکتیوتره جواب داد: بشقاب! (یعنی آنتن بشقابی!) یَک نگاه عاقل ا
خداوندپس از سختیآسانی قرارخواهد دادسوره طلاق - آیه۷کو‌ پس؟ما پونزده شب توی سختی برنامه رفتیم، چرا به اون آسونیِ موعود نمی‌رسیم پس؟ زوده؟می‌رم عقب‌تر...ما یکساله داریم با دلار بالای ده هزار تومن‌ به سختی زندگی می‌کنیمکو پس آسونیِ بعدش؟اینم زوده؟آقا ما شیش ساله رای دادیم و سختی کشیدیمنون و تره خوردیم که به نون و کره برسیم.سربالایی رفتیم که بعدش بیفتیم‌ توی سرپایینی.کو پس؟بازم زوده؟ عقب‌تر بریم؟ما سی ساله بعد از جنگ داریم سختی می‌کشیم
دعای خواهرم در حرم امام رضا، فلان امامزاده و شب های محرّم با دست هایی رو به آسمان بلند شده:
" خدایا من فقط یه آرزو دارم. میشه من خاله بشم؟! از اینکه خاله ی الکی باشم خسته شدم، میشه خاله واقعی بشم؟! مرسی خداجون! "
بماند که دیشب بعد از تعریف های دوستش از عمه شدنش، با حسرت بیشتری این دعا رو به زبون آورد و باعث شد من خنده ام بگیره!
***


یاد محرم پارسال توی شهر طرحی بخیر. :-(
سلام من هیچ من نگاه،قشنگ یه پست نوشتم کامل حتی شاد باشین تهشم نقطه گذاشتم پاک شد:////
خداجون
دوباره میگم
دیروز هرکاری کردم خوابم نبرد و خلاصه تا هشتونیم یکم فلسفه خوندم یکم آب جوشونده رو گذاشتم خنک شه پای گلدونا ریختم و باهاش پتوس و غبار پاشی کردم و شمعدونی و(لبخنداشون رو از غنچه های نیمه باز قرمز و لوله های سبز برگهایی که رو ساقه بودن بهم نشون دادن )سرگوشی و اینستا و فیلم گرفتن از امیدها و جوونه های کاکتوس و سینگونیوم و پتوسم بودم و کلاسام و گو
الان که دارم برات مینویسم که دیوانه وار عاشقتم در آرامش کاملم بدون هیچ هیجانی ...
میخوام بگم خیلی جاها هوامو داشتی و بهم فهموندی خیلی دوسم داری و من خیلی راحت ازت گذشتم ...
خیلی جاها دستمو گرفتی کمکم کردی تا از سخت ترین مراحل زندگیم رد شم و باز این من بودم که از روی همه ی خوبی هات به بی رحمانه ترین شکل ممکن گذشتم ...
خیلی وقتا با وقاحت تموم ازت کمک خواستم و تو باز به روم نیاوردی که چیکار باهات کردم ...
 فکر میکنم به اینکه روزایی که حالم خوب نبوده با ه
خداجون تو
که خوب میدونی
من از اون
بچه تنبلام...
که عشقِ
خوابم...
که خوابَمَم
سنگینه...
که به خاطر
این خواب کوفتی، تا حالا خیلی از موقعیتهای خوبو از دست دادم...
 
پَ خدا جونم
لُطفاً
قبل اینکه
برم زیر این سنگه بخوابم...
و بیدار شدنم
کار حضرت فیل شِه...
یوسفِ گم
کرده مو برسون دورت بگردم
 
  از اون بابت نوشت:
میگن وقتش که برسه، یکی یکی میان سرِ قبرِ اون چشم انتظارهای دلسوخته
و تَق تَق... میزنند روی سنگ قبرشون
که یاالله... بلند شو آقات اومده...
 
  یه چی بی ربط
 
تمام 100 و خورده ای سانتیمتر قد رعنامو با طول مبل سه نفره ی تو حال، تنظیم کردم که چیزی از پیکرم بیرون نیفته، نه یک سانت کم نه یک سانت زیاد!. فیتِ فیت..
انگار قالبشو برای من زدن! کوسن مبل زیر سرم هست و از ارتفاع حداقل صدو ده بیست فوتی (یاد یه بنده خدایی افتادم که اختلال روانی داشت و یه متر دستش بود و زمین و زمان رو متر میکرد! این اندازه ها آخه به چه درد شما میخوره؟:)) از سطح زمین به پنجره خیره ام و در افکار خودم دارم شنای غورباقه میرم که خدایا این چه
   شهرک متروکه یابریشم  دوشیزهءرشت بقلم شهروز براری
 
 
شکست عشقی ، جوجه کلاغه صد ساله ی شهر. 
نثر آهنگین ، فی البداعه . طنز شاد شایدم بلکه طنز تلخ . 
شهروز براری صیقلانی. باز نشر توسط پریسا مجد روشن
 
 
 
•. توی هفت تا کهکشون 
زیر سقف آسمون 
•. ایزد منان ، پاک سرشت 
گفته بودش یا که نوشت
•. آروم باشید ، برید بهشت
ولی شیطان بد سرشت
•. زیر لبی گفتش ذرشک
یکی بود توی بهشت
     •. تنهایی غمش گرفت 
غصه و ماتمش گرفت
•. رفتش سمت صدای چشمه ی آب
رسید به جرعه
الان که همه دارن سعی میکنن متفاوت باشن، گفتیم خب ما هم خودمونو جدا نگیریم و سعی کنیم متفاوت باشیم. یعنی دلم خواست همونطور که همه دارن بر خلاف همه، تابوها رو میشکنن، منم سعی کنم یکی از کسانی باشم که بالاخره جرئت میکنن این تابو رو میشکنن. یعنی یه جورایی... ولش کن.
صبح که بابام گفت برو مدرسه مدارکتو بگیر بعدشم خودت بیا خونه همه غم دنیا رو دلم هوار شد. تازه بگذریم که قبلش ساعت هفت منو بیدار کرد که هفت و نیم سر راه ببرتم مدرسه و ساعت هفت و ده دقیقه وق
ادبیات و شعر, اس ام اس جدید
شعر و متن تبریک ماه مبارک رمضان 1399
در آستانه ماه رمضان می‌توانیم با ارسال اشعار زیبایی برای دوستانمان پیشاپیش فرارسیدن این ماه را تبریک بگوییم. در ادامه با روبکا همراه باشید.
 
اشعار جدید تبریک ماه رمضان 99
متن تبریک ماه رمضان 1399
میگن کـه ماهِ رمضون
ماه مناجات و دعاست
میگن کـه بهترینْ زمان
برای صحبت با خداست
تا با تـو خلوت نکنم
این دلم آروم نمیشه
میخوام باهات حرف بزنم
یه جورایی روم نمیشه
روم نمیشه… آخه خودت
بگو کـ
ادبیات و شعر, اس ام اس جدید
شعر و متن تبریک ماه مبارک رمضان 1399
در آستانه ماه رمضان می‌توانیم با ارسال اشعار زیبایی برای دوستانمان پیشاپیش فرارسیدن این ماه را تبریک بگوییم. در ادامه با روبکا همراه باشید.
 
اشعار جدید تبریک ماه رمضان 99
متن تبریک ماه رمضان 1399
میگن کـه ماهِ رمضون
ماه مناجات و دعاست
میگن کـه بهترینْ زمان
برای صحبت با خداست
تا با تـو خلوت نکنم
این دلم آروم نمیشه
میخوام باهات حرف بزنم
یه جورایی روم نمیشه
روم نمیشه… آخه خودت
بگو کـ
ادبیات و شعر, اس ام اس جدید
شعر و متن تبریک ماه مبارک رمضان 1399
در آستانه ماه رمضان می‌توانیم با ارسال اشعار زیبایی برای دوستانمان پیشاپیش فرارسیدن این ماه را تبریک بگوییم. در ادامه با روبکا همراه باشید.
 
اشعار جدید تبریک ماه رمضان 99
متن تبریک ماه رمضان 1399
میگن کـه ماهِ رمضون
ماه مناجات و دعاست
میگن کـه بهترینْ زمان
برای صحبت با خداست
تا با تـو خلوت نکنم
این دلم آروم نمیشه
میخوام باهات حرف بزنم
یه جورایی روم نمیشه
روم نمیشه… آخه خودت
بگو کـ
ادبیات و شعر, اس ام اس جدید
شعر و متن تبریک ماه مبارک رمضان 1399
در آستانه ماه رمضان می‌توانیم با ارسال اشعار زیبایی برای دوستانمان پیشاپیش فرارسیدن این ماه را تبریک بگوییم. در ادامه با روبکا همراه باشید.
 
اشعار جدید تبریک ماه رمضان 99
متن تبریک ماه رمضان 1399
میگن کـه ماهِ رمضون
ماه مناجات و دعاست
میگن کـه بهترینْ زمان
برای صحبت با خداست
تا با تـو خلوت نکنم
این دلم آروم نمیشه
میخوام باهات حرف بزنم
یه جورایی روم نمیشه
روم نمیشه… آخه خودت
بگو کـ
ادبیات و شعر, اس ام اس جدید
شعر و متن تبریک ماه مبارک رمضان 1399
در آستانه ماه رمضان می‌توانیم با ارسال اشعار زیبایی برای دوستانمان پیشاپیش فرارسیدن این ماه را تبریک بگوییم. در ادامه با روبکا همراه باشید.
 
اشعار جدید تبریک ماه رمضان 99
متن تبریک ماه رمضان 1399
میگن کـه ماهِ رمضون
ماه مناجات و دعاست
میگن کـه بهترینْ زمان
برای صحبت با خداست
تا با تـو خلوت نکنم
این دلم آروم نمیشه
میخوام باهات حرف بزنم
یه جورایی روم نمیشه
روم نمیشه… آخه خودت
بگو کـ
ادبیات و شعر, اس ام اس جدید
شعر و متن تبریک ماه مبارک رمضان 1399
در آستانه ماه رمضان می‌توانیم با ارسال اشعار زیبایی برای دوستانمان پیشاپیش فرارسیدن این ماه را تبریک بگوییم. در ادامه با روبکا همراه باشید.
 
اشعار جدید تبریک ماه رمضان 99
متن تبریک ماه رمضان 1399
میگن کـه ماهِ رمضون
ماه مناجات و دعاست
میگن کـه بهترینْ زمان
برای صحبت با خداست
تا با تـو خلوت نکنم
این دلم آروم نمیشه
میخوام باهات حرف بزنم
یه جورایی روم نمیشه
روم نمیشه… آخه خودت
بگو کـ

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها